به نام ایزد جاویدان

                        omid20-34.com                       متن زیبا از هیچکی از سایت امید 20

                      

یه دوست معمولی وقتی می آید خونت، مثل مهمون رفتار میکنه

یه دوست واقعی درِ یخچال رو باز میکنه و از خودش پذیرایی میکنه

یه دوست معمولی هرگز گریه تو رو ندیده.

یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه

یه دوست معمولی اسم کوچیک پدر و مادر تو رو نمی دونه

یه دوست واقعی اسم وشماره تلفن اون هارو تو دفترش داره

یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می آره

یه دوست واقعی زودتر میآد تا تو آشپزی بهت کمک کنه و دیرتر می ره تا به کمکت همه جارو جمع و جور کنه

یه دوست معمولی متنفره از این که وقتی رفته که بخوابه بهش تلفن کنی

یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟

یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی

یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلات را حل کنه

یه دوست معمولی وقتی بین تون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه

یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعواهم زنگ میزنه

یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره.

یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی




        خدیا واسه همه ناشکری هام واقعا ازت معزرت میخوام دیگه بسه

برای سال جدید گوشت خریده‌ای

منبع:http://www.khodnevis.org

شما شکم‌تان سیر است که این حرف‌ها رو می‌زنید. یک قدم بیایید جنوب شهر ، حول و حوش قلعه مرغی، خانی آباد، مثل ما زیادند. گوشت که سهل است نان هم ندارند بخورند.» «من تا بحال ماهی نخورده‌ام. مادرم همیشه از سبزی پلو ماهی شب عید برایمان گفته اما هیچ وقت نشده که سبزی پلو بخوریم.»

 

«دیگه غر نزن. نداریم. نیست. می‌فهمی؟»

سرچشمه تهران، شلوغ است و مردم ماهی می‌خرند و به خانه می‌برند.ایستاده‌ام منتظر که جعفر ماهی فروش مورد اعتمادم ماهی سفیدی را که برایم کنار گذاشته بگیرم و بروم خانه. دخترک پا می‌کوبد و زن دستش را می‌کشد.«نداریم. پول نداریم ماهی بخرم.»

چشمانم روی صورت زن درجا می‌زند.او رنگ پریده و درمانده است. انگار سال‌هاست چیزی نخورده است. دست دخترش را می‌کشد و دختر بچه زار می‌زند

جلو می‌روم .خودم را خبرنگار معرفی می‌کنم. زن چادرش را می‌کشد توی صورتش و می‌گوید:«فرمایش؟»

«چند وقت است گوشت نخورده‌اید؟»این را بدون هیچ مقدمه و موخره‌ای  می‌گویم. زن سعی می‌کند از جلویم رد شود. بعد ناگهان برمی‌گردد و می‌گوید:« شش ماه است. آخرین بارهم خانه زنی گوشت خوردم که خانه شان کار می‌کردم.

«حتی برای عید نوروز گوشت نخریده‌اید؟ خوراکی‌های عید چی؟»

« شما شکم‌تان سیر است که این حرف‌ها رو می‌زنید. یک قدم بیایید جنوب شهر ، حول و حوش قلعه مرغی، خانی آباد، مثل ما زیادند. گوشت که سهل است نان هم ندارند بخورند.»

مرد ده تا ماهی سفید می‌گیرد. دست در جیبش می‌کند و پنج هزاریها را می‌دهدبه جعفر آقا.«حاجی سال خوبی داشته باشی. به حاج خانم هم سلام برسون. ان شالله همیشه با برکت باشه سفره ات.»

حاجی دستی به ته ریشش می‌زند و می‌گوید:« در پناه حق باشی»

از جعفرآقا می‌پرسم:« این حاجی کی بود؟» جعفرآقا می‌گه:« یکی از معاون شهرداری منطقه دوازده است.» نمی‌شناسیش؟خیلی وضعشون توپه. با این سپاهی‌ها هم کار می‌کنه و کار و بار تجارتش بد نیست.

ماهی سفیدم را از جعفر آقا می‌گیرم. دو کیلو ماهی می‌شود سی هزار تومن.باورم نمی‌شود.برای من که از طبقه متوسط جامعه هستم این مبلغ زیاد است. چه برسد به زنی که دست دختر خود را می‌کشید و سرش داد می‌کشید

عذاب وجدان گرفته‌ام. سوار ماشین می‌شوم و به سمت محله قلعه مرغی می‌روم. حال و هوای  شمال تهران و تجریش در این کوچه خیابان‌ها نیست.بعضی جاها، تشت‌های قرمز ماهی قرمز ها و ماهی سیاه‌ها است. مردم مثل شمال شهر با سرعت از ا ین سو به آن سو نمی‌روند. مجید تورش را در تشت قرمز می‌اندازد و یک ماهی سرخ برای پسری هفت هشت ساله می‌گیرد.«چند ساله‌ای پسر جان؟»

«هشت ساله.»

«سبزی پلو ماهی می‌خورید؟» این را که می‌پرسم انگار سوالی غریب پرسیده‌ام.

«من تا بحال ماهی نخورده‌ام. مادرم همیشه از سبزی پلو ماهی شب عید برایمان گفته اما هیچ وقت نشده که سبزی پلو بخوریم.»

می‌پرسم:«پدرت چه کاره است؟»

پدرم کارگر کارخانه است.امسال حقوقش سه ماهی است عقب افتاده. اوضاع خوبی نیست. مادرم هم  دست راستش دیگه کار نمی‌کند و در بستر افتاده‌است  و من  بجایش عصرها بعد از مدرسه آدامس می‌فروشم.»

«عید برایت چه معنایی دارد؟»

«گاهی چند تا اسکناس قرمز پانصد تومانی عیدی. همین بقیه‌اش غر و اندوه و دعوای مادر و پدرم است. همش اینکه ما نداریم. که فقیریم و لباس نو برایمان نیست.»

«ماهی که سهل است ما مدت‌هاست گوشت آشغال هم نخوردیم . دلتان خوش است شما سر سال نویی ازاین سوال ها می‌پرسید. شکم بچه‌های غریبه سیر باشد شکم بچه‌های ایران چه ارزشی دارد.»

این را مردی می‌گوید که بساطش را چیده و در حال فروش تخم مرغ رنگ کرده است.« اینها را زنم رنگ کرده.می‌دانم که قیمیتی ندارد .اما خب یه پولی می‌شود برای شکم بچه‌هایم»

سال به زودی نو می‌شود.فقر اما روز به روز بیشترمی‌شود و تعداد بیکاران، زیادتر.در میان همهمه آجیل و شکلات و خوراکی و عیدی و سبزی پلو ماهی کودکان کار و خیابان، کارگرانی که ماه‌هاست حقوق نگرفته‌اند.خانواده‌های بی‌سرپرست و...اما هیچ تعریف مشخص و شادی از نوروز و عید ندارند.آنها در همان تعابیر ساده و همان غذاهای خالی از رنگ و طعم سال نو را آغاز خواهد کرد

به نقل از هیچکی از سایت امید ۲۰

لز یکی از دوستان سایت امید 20 omid20-34.com
بچه که بودیم، دنیایی داشتیم هزار تو؛ مدرسه می‌رفتیم، درس را درحال بازی می‌ خواندیم، سر کلاس پِچ پِچ می‌کردیم و شیطانی از یادمان نمی‌رفت. همه روز را به همین منوال سپری می‌کردیم تا ظهر شود و برویم خانه و به کارتون‌های نصفه نیمه تلویزیون برسیم. تلویزیون‌ها سیاه و سفید بود و همان رنگ سیاه و سفید هم عالمی داشت برای خودش.

بچه که بودیم، با یک شکلات یا آب‌نبات، آرام می‌شدیم و با هر کارتونی خوشحال و سر مست. بچه که بودیم همراه با مدرسه موش‌ها، خونه مادربزرگه، گوریل انگوری، سندباد، پینوکیو، پسر شجاع، زبل خان، پلنگ صورتی، بارباپاپا، آقای ****که، بامزی و شلمان، ای کیو سان، مسافر کوچولو، لُلِک و بُلِک، چوبین، رامکال و خیلی کارتون‌هایی که شاید بچه‌های امروزی حتی اسم‌شان را نشنیده و ندیده‌اند، می‌خندیدیم و زندگی می‌کردیم. کارتون‌هایمان پر بود از قهرمان‌ها و بدجنس‌هایی که علیه قهرمان‌ها بودند و چه‌قدر لذت می‌بردیم از داستان‌های خارق‌العاده و خالی‌‌بندی آن‌ها.

بچه که بودیم عیدها هم عالمی داشت برای خودش؛همیشه دوست داشتیم تا عید شود و همه بچه‌های فامیل را ببینیم، تا جان داشتیم بازی کنیم و کارتون نگاه کنیم. تا روز سیزده به در، هر روز خانه یکی از فامیل ها می‌رفتیم و اگر آنها بچه‌ای داشتند، حتما اول با او دوست می‌شدیم و بازی می‌کردیم.

اما حالا دیگر بزرگ شدیم و فقط یاد آن روزها در ذهن و دل‌مان باقی مانده و با کوچک‌ترین بهانه‌ای به دوران کودکی‌مان هجوم می‌بریم. کودکان امروزی دیگر رنگ و بوی کارتون‌های زمان ما را درک نمی‌کنند؛ وقتی برای آن‌ها از حال و هوای آن روزهای جنگ و بمباران و کارتون‌ها تعریف می‌کنیم، واکنشی نمی‌بینیم، چون آنها به کارتون‌های امروزی، سیا ساکتی، عمو پورنگ و فیتیله‌ای‌‌ها عادت کرده‌اند.


از وبلاگ ندای گلها

 مرغ سحر ناله نکن

منبع:  omid20-34.com

ادامه مطلب ...

روشهای غلبه بر اعتیاد به پرنوگرافی و تصاویر جنسی

منبع:http://2daylink.com

روشهای غلبه بر اعتیاد به پرنوگرافی و تصاویر جنسی

با چنین اعتیادهایی باید قبل از اینکه غیرقابل کنترل شوند، مقابله کنید. پرنوگرافی هم مثل چیزهای دیگر عادتی اعتیادزا است که خیلی زود از کنترل شما خارج می شود. همچنین خرید فیلم های پورنو، سر زدن به سایت های اینچنینی و شرکت در فعالیت های هرزه نگاری برایتان ممنوع و غیرقانونی است.

مراحل :

1. تشخیص دهید که پورنوگرافی به خاطر تاثیرات هورمونی که دارد از عادت های بد دیگر اعتیادآورتر است و درنتیجه فقط زمانیکه خودتان واقعاً بخواهید می توانید آن را کنار بگذارید.

2. منابعی که از آن پورنوگرافی دریافت می کنید را شناسایی کنید. آیا این منبع اینترنت است؟ یا یک مجموعه فیلم؟ به مرحله 4 دقت کنید.

3. بین خودتان و آن منابع فاصله بیندازید، مثلاً: کامپیوترتان را در یک اتاق عمومی در خانه قرار دهید نه در اتاق خواب شخصیتان. همچنین می توانید این وب سایت ها را در ویندوز کامپیوترتان بلاک کنید تا دیگر نتوانید به آنها دسترسی داشته باشید.

4. از شر منابعی که در دست دارید خلاص شوید. روی دی وی دی ها با خودکار خط بیندازید که دیگر قابل استفاده نباشند و بعد دور بریزیدشان. عکس ها و مجله های پورنویی که دارید را پاره کرده و دور بریزید. کلیه فایل های پورنویی که روی کامپیوترتان دارید را پاک کنید.

5. موقعیت هایی که شما را بیشتر تحریک می کنند شناسایی کنید و با این موقعیت ها فاصله بگیرید. اگر یک آهنگ یا بازی ویدئویی خاص این تحریک را ایجاد می کند، آن را برای مدتی کنار بگذارید. شاید مجبور شوید چند وقت از رفت و آمد با دخترها یا پسرهای جذاب صرفنظر کنید. البته بعد از اینکه اعتیادتان از بین رفت می توانید به وضعیت عادی برگردید.

6. یک عادت تازه را شروع کرده تا جایگزین عادت به پورنوگرافی شود.

7. پیگیری روند پیشرفتتان هم می تواند کمک کند. به ازای هر روزی که بدون پورنوگرافی می گذرانید یک تیک روی تقویمتان بزنید. سعی کنید یک رشته طولانی از این تیک ها ایجاد کنید.

8. یک دوست پیدا کنید. احتمالاً به این خاطر به پورنوگرافی معتاد شده اید که آرزو داشتید یک شریک عشقی در زندگی واقعی داشتید. شاید اینقدر خجالتی هستید که نمی توانید در دنیای واقعی با دختر یا پسر موردعلاقه خود حرف بزنید.

9. بعد از گذشت یک مدت طولانی--مثلاً شش ماه، یک سال-- به خودتان پاداش بدهید.

10. کارهای اینترنتی مثبت برای خود ایجاد کنید. درمورد یک موضوع خاص عضو یک انجمن شوید. یا وقتی احساس بیکاری و بیحوصلگی میکنید از بازی های آنلاین استفاده کنید.

11. اگر به هر دلیل دوباره به پورنوگرافی روی آوردید، برای اینکه نتوانسته اید خودتان را کنترل کنید خود را مجازات نکنید چون اینکار فقط اعتماد به نفس شما را پایین می آورد و باعث می شود بیشتر از قبل به پورنوگرافی روی بیاورید. برای چند روز استفاده از فیلم هاف عکس ها، شبکه ها و سایت های پورنو را برای خود ممنوع کنید.

12. از دوستانی که شما را به اینکارها ترغیب می کنند دوری کنید.

13. استفاده از کامپیوتر را برای خود محدود کنید. شاید اگر کامپیوتر جلوی رویتان نباشد به فکر این چیزها نیفتید. سعی کنید شب ها پای کامپیوتر ننشینید.

سلام به تنهایی همه

سلام اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از سایت رپ سان


سلام
جواب رجا نیوز

                        خدا

عادت کردیم. همین! مقدمه ای بهتر از این ندارم. عادت کردیم! به شما، به تهمت هایتان، برداشت های مغرضانه یتان و ... . نسل سوخته ایم و دیواری از ما کوتاه تر نیست. اما همین دیوار کوتاه خشت خشت عشق است و به این سادگی ها فرو نمیریزد.

میرویم سراغ پاسخ شما متخصص عزیز...

ابتدای امر دو تعریف بنیادی را برای شما واضح سازی میکنم:

-اگر در نظام آموزشی ایران خودمان تا سوم دبیرستان در رشته های تجربی یا ریاضی (بقیه ی رشته ها را اطلاع ندارم) تحصیل کرده باشید و اگر به شما دیپلم افتخاری نداده باشند، حتما درس آمار را مطالعه نموده اید. یکی از مفاهیم و قوانین پایه ای این علم بیان کننده ی این است که یک آمار موثق و معتبر نیاز به یک جامعه ی آماری گسترده دارد. ساده تر بگویم؛"هر مشتی نشانه ی خروار نیست"

-"رپ" یک نوع تکنیک و سبک موسیقی است و "هیپ-هاپ" یک شیوه ی فرهنگی و سبک زندگی است که در مقاله ی شما، این مضامین با تعریفی اشتباه به کار برده شده اند. احتراما توصیه میکنم مطالعه ی خود را گسترش دهید. جلوتر در مورد ادامه ی فرمایشات شما در این مورد بحث میکنیم.

عاجزانه درخواست دارم چیزی که آن را با عنوان "تحقیق" در مقاله ی خود از آن یاد میکنید با ذکر منبع توضیح دهید. این تحقیق در کدام جامعه ی آماری زیر نظر کدام نهاد ذیصلاح انجام شده است؟

و اما فرمایشات شما...

موسیقی زیرزمینی حال حاضر ایران برگرفته از غرب است. این صحیح و متین. اما...

-صفحه کلیدی که شما با آن این مقاله را تایپ کرده اید هم برگفته از غرب است. پس برچسب های حروف فارسی که روی دکمه های آن چسبانده شده اند هم فاسد، غرب زده، مبتذل و ضدفرهنگی هستند. لطف بفرمایید با آن تایپ نکنید. لطف بفرمایید با خودرو به محل کار خود نروید چون آنرا یک غیرمسلمان و شاید هم بی دین اختراع کرده. همینطور موبایل، لامپ، برق، ساعت و ...

-موسیقی زیرزمینی ده سال پیش را میتوانستید بگویید "غرب زده" اما امروز... گمان نمیکنم. در همان رپی که صحبتش را میفرمایید اتفاقات خودجوش بسیاری به مرور زمان افتاده که من توجه شما را به آن جلب میکنم:

1) فرهنگسازی تدریجیِ عدم تقلید از موسیقی های مشابه غربی: روندی که توسط چه شما مجازها و قانونی های داخل ایران و چه آنهایی که آنور مرزها بودند به زیر صفر رفته بود؛ به همت کسانی که داخل ایران بی هیچ پشتوانه و نفع مادی از صفر آغاز شد. ابتدا به حساب خیل عظیم موسیقی های دزدی (تاکید میکنم! منظورم تقلیدی نیست؛ دزدی!) که در صدا و سیما پخش شده و میشوند برسید، بعد به حساب موسیقی زیرزمینی. اگر نیاز به مثال دارید ذکر نمایید تا دقیقا نام ببرم.

2) تلفیق با موسیقی سنتی: میدانید اسکاتلند زیر کدامین پونز نقشه ی جغرافیاست؟ اما آیا میدانید موسیقی سنتی اش جهانی است؟! و بسیاری از کشورهای از همین دست. موسیقی سنتی ما چه؟؟ نه! واقعا کجای موسیقی جهانیم؟!

در سالهای گذشته تلاشهای بسیاری در راستای دادن رنگ شرقی به موسیقی زیرزمینی شده است که متاسفانه گوشهای شما آنها را نمیشنود.

3) تلاش تدریجی در حذف هرچه بیشتر لغات خارجی و فارسی سازی آنها: لازم به ذکر است که این امر به گردن فرهنگستانی است که برای این کار بودجه دریافت میکند ولی معلوم نیست در آن چه خبر است. امری که در کشوری مانند عربستان به درستی انجام میشود ولی در ایران... . سالیان سال گذشت، یک لغت خارجی بدون تغییر وارد زبان عربی نشد؛ اما فارسی... ! همینکه ما تلاش کردیم و اندک تغییری ایجاد کردیم، آن هم بدون هیچگونه حمایتی، بلکه با کوبیدن های بی وقفه ی شما و دوستانتان، از نظر من جای شکر دارد.

4)حذف تدریجی القاب نشات گرفته از غرب و فارسی سازی آنها

5)تلاش تدریجی در استفاده از گام های شرقی و ایرانی

6)تلاش تدریجی در جهت تزریق فرهنگ و هنجارهای اصیل ایرانی به محتوا:

محتوای شعری رپ سال هشتاد را با سال هشتاد و نه مقایسه کنید. تغییر که یک شبه اتفاق نمی افتد. هر محتوایی که از نظر شئونات مردم یک منطقه تناقض داشته باشد خود به خود طرد میشود.

از این نمونه کارها به وفور انجام شده اما همانطور که ذکر کردم مقاله ی شما بار تخریبی دارد تا تحقیقی. صرفا آمده اید به اصطلاح "پیاز داغش را زیاد کرده اید". قدری منصف و بی طرف نگاه کنید.

حرفهای زیاد و دل پری دارم. اما نمیخواهم مقاله ام را طولانی کنم. میروم سراغ تهمت هایی که زدید:

"جنسی" در تمام زبانهای دنیا یک واژه ی تحریک برانگیز است و در مقاله ی شما به وفور از آن استفاده شده است. "مشت نشانه ی خروار نیست". همه را با هم جمع نبندید. اگر می آمدید یکسری حدود منطقی را برای این سبک ها تعیین میکردید و با یک روند منطقی به این سبک ها مجوز میدادید اکنون شاهد مثال هایی که در مقاله ی خود زدید نبودیم.

برایم سوال است؟ چند عکس از همان امینمی که او را به فساد متهم کردید دیده اید؟ آیا میدانستید همان امینمی که میفرمایید "هیچ"، تاکید میکنم؛ "هیچ" عکس یا فیلمی که در آن حتی سیگار به دست داشته باشد ندارد؟ چند آهنگ از او شنیده اید؟ آیا "تحریک به هدفمند و مصمم بودن در زندگی" از مفاهیم ترویج فساد است؟

در یکی از برنامه های تلویزیونی که همکارانتان در صدا و سیما تولید کردند یک ویدئو از یکی از رپکن های معروف پخش شد و او را متهم به شیطان پرستی کرد. آیا میدانستید او بیشترین آهنگهای عرفانی (عرفان خداوند یکتا) را در رپ فارسی دارد؟!

اصلا آیا تا به حال آهنگ عرفانی، فلسفی، اخلاقی، ارزشی و ... به گوشتان خورده؟ یا به گوشتان خورده و گوش شنیدنش را نداشتید؟! اگر "یک ماسبند ماستش ترش بود" آیا "ماستبند ها آدم های دقلکاری هستند"؟ این چه سبک استدلال و نتیجه گیریست که پیش گرفته اید؟!

برایم سوال است؟ تمثیل هایی که در اشعار بسیاری از شعرای فاخر ما، از جمله حافظ و سعدی به کار رفته تماما به معنای عشق الهی است؟ یا شاید "سعدی" هم یک منحرف جنسی بوده و اگر در این زمان شعر می سروده مجوز نمیگرفته؟!

اگر "موسیقی زیرزمینی" امروز در ایران "موسیقی بدون مجوز" معنی میشود یک دلیل بیشتر ندارد. کسانی که امروز در حال بررسی آثار هنری ایران هستند از هیچ منطق و روند واضحی پیروی نمیکنند. این را من میدانم، جامعه ی موسیقی زیرزمینی میداند، جامعه ی موسیقی ایران میداند، مردم ایران میدانند، کل دنیا میدانند!

از قلم شمایی که این مقاله را نوشته اید پیداست اندک سواد موسیقی ندارید. چون من حرف حرفه ای و منطقی نشنیدم. صرفا با استفاده از یکسری لغات حساس و یک منطق معیوب استدلال کردید. برادر من! ما هم به مانند شما از فعالیت بسیاری از افراد در موسیقی زیرزمینی ناراضی هستیم.

منظورم از "ما" را بگذارید قدری واضح کنم...

"ما" آنهایی هستیم که به مواد مخدر آلوده نشدیم و از نزدیک پر پر شدن دوستانمان را بر سر آن دیده ایم. واقعا از فرهنگ "استفاده از مواد مخدر یعنی برتری"ی که در میان هم سن و سالهایمان رواج یافته رنج میبریم. و سوال بزرگ ذهنمان این است "این همه مواد مخدر از کجا وارد ایران میشود و چگونه به فروش میرسد؟؟؟"

"ما" آنهایی هستیم که "از اینور رانده و از آنور مانده"ایم. "ما"یی که بعضا از مخارج اصلی خود زده و آنرا صرف همین "زیرزمین کم خرج" و "بهشت برین"ی که شما میگویید میکنیم.

"ما"یی که این راه برایمان از نظر مادی تنها ضرر است و ضرر است و ضرر.

"ما"یی که عشق به ساختن داریم، نه عشق به خراب کردن.

"ما"یی که اگر بیشتر از شما ندانیم اخلاق و فرهنگ و دین چیست، کمتر از شما نمیدانیم.

"ما"یی که بر خلاف آنچه که شما میخواهید نشان دهید نه عقده ای هستیم، نه کافر، نه معتاد، نه منحرف جنسی و نه چه و چه و چه!! که اگر در پاسخ این مقاله نگویید به چه دلیل یک جامعه (جامعه ی موسیقی زیرزمینی ایران) را به هزاران صفت متهم کردید در آن دنیا حتما پاسخ خواهید داد.

"ما"یی که با هر ساز شما رقصیدیم و عشقمان ساختن فرهنگ و هنر کشور خودمان است.

"ما"یی که اکثرا به مانند شما مسلمان هستیم و ایرانی. همه ی اقوام و نژادها و ادیان الهی را دوست داریم و محترم میشماریم.

"ما"یی که از بسیاری از رسانه های خارجی به خاطر ظلمی که به فرهنگ و هنر ایران کردند و کرده اند و میکنند متنفریم و اگر درب خانه ی خودمان به رویمان باز بود آواره ی کوچه و خیابان نمیشدیم. برخلاف چیزی که میخواهید نشان دهید...

"ما"یی که در بسیاری از آهنگهایی که شما مثال نزدید از شهیدانمان با احترام یاد کردیم و خانواده های بسیاریمان مانند خیلی دیگر خانواده ها برای دفاع از خاک خود شهید و جانباز دادند.

آخ که چقدر این "ما" بی شمار است...

به یگانگی خداوندی که نوشته ام را با نام او آغاز کردم اگر این مقاله را نوشتم به خاطر "واهمه" نبوده؛ فقط و فقط خواستم بگویم حرف های بی رگ و ریشه ی شما جواب دارد و ما اگر "کوتاه ترین دیوار"یم، "لال" نیستیم. از ته دل دوست دارم پاسخ سوالهایی که پرسیدم را بگیرم.

من به شما "منافق" یا "تخریبگر" یا "منحرف" یا هر صفت دیگری نسبت نمیدهم. پاداش و حقوق مقاله ای که نوشتید هم نوش جانتان. همچنین برایتان آرزوی سال نوی خوبی میکنم.

شما بکوبید... ما میسازیم...

ببرید و بدوزید؛ وصله میکنیم...

فعلا میرم شمال

من رفتم با یه کول بار خاطره میرم شمال فقط دعا میکنم همه غم وقصه شون فراموش کنن همه راحت باشن خدایا ظلم رو از همه جا بکن خدیا از ایستاده زندگی کردن خسته شدم خدایا کجای؟

                                               همه خسته هستن