شاید کسی نفهمید حرف های منو خدایا امروز فهمیدم دلیل اصلی این همه بی ....... فقط خودم هستم

خدا

خدایا دیگه نمیکشم دیگه . خدایا من میدونم چرا بی کسم میدونم چرا تنهام هم میدونم من میدونم نباید ناشکری کرد نباید کسی اذیت کنم میدونم چرا خدایا من  نبودم میدونی من تو ایران جام نیست نمیخوام دیگه تنها بمونم دیگه بسمه میخوام واقعا یه دوست دختر داشته باشم میخوام دوباره نیرومو بهم پس بدی

بی نام



روزی درختی که شاخ و برگ زیادی داشت، برگهایش را اذیت میکرد و میگفت شما زندگیتان را مدیون من هستید و اگر من بخواهم میتوانم شما را بمیرانم. سپس شاخه هایش را تکان میداد تا برگها بریزند و برگها را به تمسخر میگرفت تا اینکه آخرین برگ از او خواست تا این کار را انجام ندهد و به او گفت که او نیز بدون برگ نمیتواند زنده بماند ولی درخت بی توجه به درخواست برگ آنقدر شاخه هایش را تکاند تا همان یک برگ نیز فرو افتاد. هیزم شکنی که از همان نزدیکی میگذشت با دیدن درختی بی برگ به گمان اینکه او مرده است به سویسش رفت و او را نقش زمین کرد. درخت کنار برگها سر شکسته به زمین افتاد.
درخت زندگیش را محتاج چند برگ بود ولی خودخواهیش او را نابود کرد
.

کمی فکر کن

منبع:http://slit-life.blogspot.com

کمی بیشتر فکر کن


موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.
موش لب هایش را لیسید و با خود گفت : کاش یک غذای حسابی باشد.
اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه حیوانات بدهد. او به هرکسی که می رسید، می گفت : توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب
مزرعه یک تله موش خریده است . . .

مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : آقای موش، برایت متأسفم. از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من ندارد.
میش وقتی خبر تله موش را شنید، صدای بلند سرداد و گفت : آقای موش من فقط
می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو
هم با شنیدن خبر، سری تکان داد و گفت : من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!? او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟
در نیمه های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید. زن
مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود، ببیند.
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده، موش نبود،
بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت : برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست.
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها
رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.
روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد. تا این که یک روز
صبح، در حالی که از درد به خود می پیچید، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.
حالا، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!

نتیجه : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد، کمی بیشتر فکر کن. شاید خیلی هم بی ربط نباشد

ایا محرومیت از تماس با جنس مخالف می تواند باعث بروز همجنس گرایی

ایا محرومیت از تماس با جنس مخالف می تواند باعث بروز همجنس گرایی شود؟؟؟

منبع:balatarin.com

http://visionisthetruth2.wordpress.com/

جواب مثبت است.به طور کلی 2 مورد می تواند باعث بروز رفتارهای همجنسگرایانه در افراد عادی که ذاتا همجنس گرا نیستند(straight) شود:

1- عامل اول و موثرتر جلوگیری از تماس با جنس مخالف است.وقتی افراد از رابطه جنسی طبیعی با جنس مخابف منع و محروم می شوند زمینه برای بروز رفتارهای همجنس گرایانه در افراد افزایش می یابد.این موضوع به خصوص در محیط هایی که افراد جوان و هم جنس کنار هم زندگی می کنند مثل زندانها-کلیساها-حوزه های علمیه و خوابگاه های دانشجویی(در کشوهایی که خوابگاه دختران و پسران جدا است) به وفور دیده می شود.

2- عامل دیگری که ممکن است باعث سر زدن رفتارهای جنسی همجنس گرایانه در افراد شود(و البته نسبت به عامل او بسیار ضعیف تر است) تنوع طلبی جنسی است.این مورد بر خلاف مورد اول بیشتر در کشورهایی که روابط جنسی آزاد است بیشتر دیده می شود.این افراد که با هر دو جنس ارتباط جنسی دارند اصطلاحا دوجنس گرا(Biosexual) نامیده می شند.و همانطور که قبلا گفته شد نسبت به مورد اول بسیار ضعیف تر و کمتر است.

نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که سرزدن رفتار همجس گرایانه یا برقراری رابطه جنسی در تعداد محدود با هم جنس و تغییرکلی  تمایل جنسی افراد متفاوت هستند.در بسیاری موارد فرد به دلیل محرومیت از تماس با جنس مخالف به رابطه جنسی با هم جنس مبادرت می ورزد ما پس از رفع محرومیت آن را کنار می گذارد.اما در بعضی موارد محرومیت باعث تغییر کلی تمایل جنسی فرد می شود.

دکتر آزیتا ساعیان-روانشناس- در این مورد می گوید:

این موضوع به خصوص در جوامع عقب مانده یا حوامع مذهبی بسیار زیاد دیده می شود.به این دلیل که چون شدت هیجان جنسی افراد در سنین نوجوانی بسیار زیاد است، وقتی فردی این جوامع از رابطه جنسی و یا حتی تماس با جنس مخالف در سنین نوجوانی و ابتدای جوانی محروم می شود، و برای ارضا به رابطه جنسی به هم جنس دست می زند،به دلیل هیجان شدید حنسی در این سنین،لذت فرد از رابطه بسیر زیاد است.و بعدا وقتی که در سنین بالاتر محرومیت از بین می رود(مثلا فرد ازدواج می کند) چون آن لذت گذشته را از رابطه نمی برد نسبت به همسر و کلا جنس مخالف بی تمایل شده و همجنس گرا می شود.

طبق تحقیقات صورت گرفته،بین سالهای 83 تا 86 حدود 15 درصد طلاق ها در ایران به همین دلیل بوده است.

علاوه بر این، محرومیت از رابطه طبیعی جنسی مواردی چون :  مازوخیسم(خود آزاری جنسی)،سادیسم(دیگر آزاری جنسی)، رابطه جنسی با حیوانات ، مدفوع و ادرار خواری و سایر انحرافات جنسی را به شدت افزایش می دهد.

آمارهای مختلف ارائه شده نشان می دهد که پس از آزادی جنسی در دهه 1960 میلادی، این گونه انحرافات جنسی در غرب رو به کاهش گذاشته است.

اشو فیلسوف و عارف سرشناس هندی می گوید:

ادیان، به خصوص ادیان دستوری مانند اسلام، بزرگترین مانع خوشبحتی بشر در طول تاریخ بوده اند.انها قرن ها برای خوشبخت کردن انسانها فرصت داشته اند ولی نتوانستند.وقتی رودخانه ای به سمت دریا میرود، موانع طبیعی چون جنگلها و صخره ها شاید بتوانند راهش را تغغیر دهند ام نمی توانند متوقفش کنند.تنها چیزی که می تواند، سدها هستند.سدهای ساخته دست بشر.راه خوشبختی انسان رهایی از دست این سدهای خود ساخته است.ادیان دستوری، بزرگترین مانع در راه پیشرفت مادی و معنوی انسان امروز هستند.باید این سدها را برای همیشه خرد کرد

منبَع:فیسبوک یکی از دوستان

یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان !

لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟

پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین راه اینه که من برای تو

یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی

من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه

من تعیین می کنم.. مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.

کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه وهیچی نداره.

تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی...

داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،نسل آینده است.

امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردابتونی در این مورد بیشتر فکر کنی.

پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره. می ره به اتاق

برادر کوچیکش و می بینه زیرشرو کثیف کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق

خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره تو اتاق کلفت شون که

اون رو بیدارکنه، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .....؟؟؟؟

میره و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.

فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟ پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چیه:

سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته

و روشنفکر هر کاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل

آینده داره توی ... دست و پا میزنه

یاد روزهای خوش ما

ارسالی از یکی از دوستان فیسبوک

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه :

من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش و میگه :

زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

دوست دخترش هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه :

من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه :

معلمم یه هفته کامل نمیاد . بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه :

مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه :

ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به دوست دخترش میگه :

زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

دوست دختره زنگ میزنه به شاگردش میگه :

کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه :

راحت باش برو مسافرت . معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه :

برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

اینم چرخه ی زندگی!!!!!!!!

اقایون ما بد شما راست میگید

اینم از ای پی  بعضی ها

در این عکس مشاهده می شود ipفرد نظر دهنده مربوط به ساختمان کامپیوتر نهاد ریاست جمهوری واقع در خیابان پاستور است!!!!!!!!!!!!!!!

درسی از طرف

منبع: یه دوست خوب
یک روز بعد ازظهر وقتی که با ماشین پونتیاکش می کوبید که بره خونه، زن مسنی دید که اونو متوقف کرد. ماشین مرسدسش پنچر بود. او می تونست ببینه که اون زن ترسیده و بیرون توی برفها ایستاده تا اینکه بهش گفت:
" خانم من اومدم که کمکتون کنم در ضمن من جو هستم."
زن گفت: " من از سن لوئیز میام، و فقط از اینجا رد می شدم. صدتا ماشین دیده باشم که از کنارم رد شدن، و این واقعا لطف شما بود."
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده شد که بره، زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟" و او به زن چنین گفت:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کر، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده. ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست، واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره، زن از در بیرون رفته بود. درحالیکه بر روی دستمال سفره این یادداشت رو باقی گذاشت. اشک در چشمان پیشخدمت جمع شده بود، وقتی که نوشته زن رو می خوند:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کر، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
اونشب وقتی که زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت، به تختخواب رفت. در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد. وقتی که شوهرش دراز کشید تا بخوابه، به آرومی و نرمی به گوشش گفت:
" همه چیز داره درست میشه، دیگه مشکل پول نداریم، دوستت دارم، جو
!"

به نقل از هیچکی از سایت امید  omid20-34.com20

تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است

پس همیشه امید داشته باش