من به فکر خستگیه پره پرند ه هام تو بزن تبر به زن من به فکر غربت مسافرم آخرین زربرو محکم تر بزن من به فکر خستگیه ی پره پرنده هام آخرین زربرو محکم  تر بزن آخرین زربرو محکم تر بزن

خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک

ولی جالب اینجاست ٬ تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی

ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .

به نام کسی که برگ از او سبزی گرفت

فقط میخوام بگم من مردم باختم خودتونو واسم ناراحت نکنید خوب دیگه شما هم تا یجایی برید ببینید نمیشه . ولی من بریدم هر روزم مرگه دیگه شدم یه ادم .... اشغال که خودشو از یاد برده خودش بریده طلسم من سال ها شکسته نشده من پدرمو نتونستم درک کنم بیچاره اونم باخت به خاطر من کسی ندارم حتی ۱نفر خواست با من دوست بشه از همین وب ولی من ..... واقعا متاسفم واقعا میخوام برم دیگه نمی کشم ماه هاست که این جوریه و من اسیر شدم دارم هر روز مثل ادم های این شهر میگزرونم نمیدونم چی کار کنم بریدم خسته هستم کسیو ندارم اونی که میخوام نمیشه فقط خواستم بگم خدایا من تو این سن از تو یکی چیزی نمیخوام نمیخواد خودتو واسه من کوچیک کنی به کارات برس منم با مرگ دست پنجه گرم میکنم فقط خواستم بگم اگه یه روز دیدی شدم مثل بقیه تعجب نکن همیشه دوست داشتم خدا ولی بیخیال من از دست رفتم گلم همیشه با تو بودم هرگز ترکت نمیکنم حتی اگه با هم قهر کنیم
من مردم!

سلام به کسی که باور نداه تنهاییو

کاش هرگز در محبت شک نبود / تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان و دل است / واژه تلخ خیانت حک نبود

بریدم

کسی هست آغوشش را، شانه هایش را به من قرض دهد؟ تا یک دل سیر گریه کنم... بدون هیچ سوال و دلداری و نصیحتی...



اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید،در هر دو صورت درست فکر کرده ای

تشنه می میرم که در این دشت آبی نیست ، نیست

وین همه موج بلورین جز سرابی نیست ، نیست

خنده ی این صورتکها گریه را پنهانگر است
...
این همه شادی به جز نقش نقابی نیست ، نیست

هرچه می بینم سیاهی در سیاهی ، کوه کوه

در پس این تیرگی ها آفتابی نیست ، نیست

پای سنگین زمان بر سینه من مانده سخت

عقربکها را به پیمودن شتابی نیست ، نیست

روز مرگم هر که شیون کنداز دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید

مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
...
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید

بر مزارم مگذارید بیاید واعظ / پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالای سرم دف بزنید / شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید

روز مرگم وسط سینه من چاک زنید / اندرون دل من یک قلم تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت / آن جگر سوخته ، خسته از این دار برفت .