منبع:http://khafannews2.blogsky.com
زندگــــــــــــــــــــــی
می روم در ایوان،
تابپرسم از خود
.. زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به
آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما
جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام
ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می
گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها
می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز
، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ،
امید است
زندگی یاد غریبی است که
در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در
آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در
باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ،
در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در
آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با
ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با
ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در
نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی
ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو
سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.