سلام بر همه

بابا بسه چرا همش بدبختی پوسیدم از بس موندم تو خونه حالا میریم بیرون هزارتا حادثه پیش میاد به خدا شانسم بد شده نمیدونم چرا پریشب میدون انقلاب از یه پیرمرده چشم بابا قوری خریدیم بد به جای اینکه چشم نظر نخوریمو از این حرفا ...... ولش کن ولی در این حد که... اره تازهتنها تر هم شد ای بابا از دوستایه خودمم شانس نیاوردم چه بدبختیی تازه دوستم رفته بود بیمارستان من باخبر نشدم ببین چقدر خنگ شدیم ..........................

نظرات 1 + ارسال نظر
دخ شب جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ http://baby75.blogsky.com

اخرش نفهمیدم چی شد.

هیچی تنهایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد